کاش می شد که کسی می آمد کاش می شد که به انگشت، نخی می بستیم « کاشکی » واژه دردآور این دوران است کاش می شد که کمی،
دیشب رؤیایی داشتم ... خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم، راه ادامه داشت تا تمام روزهای همراهی خاتمه یافت. روزهایی با بزرگ ترین رنج ها، ترس ها، دردها و ... خداوند پاسخ داد: « هنگامی که در آن روزها، یک ردپا بر روی شن دیدی، من بودم که تو را به دوش کشیده بودم. »
فرهنگ تفاهم یعنی حذف دعوا برسر واژه ها؛ قرار نیست که همه در یک قالب شعر بگوییم و با یک زبان و لهجه نیایش کنیم یا همگی به یک شیوه عاشق شویم و تجربه عرفانی یکسانی داشته باشیم. زیبایی این دنیا در تنوع ها و تفوت هاست، زندگی گاهی شبیه یک پازل است و دراین پازل زندگی، گاهی دل شاعری و عاشقی به آتش کشیده می شود و گاهی پرنده ای در قفس شعر می خواند. گاهی عده ای با سوز جان اشک می ریزند و عده ای دیگر قسمت سیاه پازل را تکمیل می کنند و پارازیت های شیطانی پخش می کنند. انسان تنها موجودی است که همیشه در چراگاه سوءِتفاهم قدم می زند وگاهی به تجزیه تحلیل و رابطه ی آشغال ها و خویشاوندی کرم ها و کفتارها با رفتار خود می پردازد. این انسان موجودی است که به هزار اما و اگر دلبسته است؛ سوءِتفاهم در گفتار، دیدار و کردار. سوءِتفاهم یعنی ایجاد مرداب ها یا گره های کور در روابط انسانی، یعنی از کوک خارج شدن ارکستراسیون زندگی. سوءِتفاهم یعنی من، تورا نمی فهمم؛ تو، مرا نمی فهمی؛ ما، همدیگر را نمی فهمیم. من، تورا محکوم می کنم؛ تو، مرا محکوم می کنی و، همه همدیگر را محکوم می کنیم. « ما باید از دخالت در شکل و اندازه ی اندیشه ساران دست برداریم. » |
ABOUT
م. امید MENU
Home
|