سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موج برتر Best Wave

 

حافظه، برای عتیقه کردن عشق نیست، برای زنده نگه داشتن عشق است.

اگر پرنده را به قفس بیندازی، مثل این است که پرنده را قاب گرفته باشی.

و پرنده ی قاب گرفته، فقط تصور باطلی از پرنده است.

عشق، در قاب یادها، پرنده یی ست در قفس. منت آب و دانه بر سر او مگذار و امنیت و رفاه را به رخ او نکش.

عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.

 

" یک عاشقانه آرام "

** نادر ابراهیمی **


+نوشته شده در پنج شنبه 89/8/20ساعت 3:19 عصرتوسط م. امید | نظرات ( ) |

 

بگذار خالصانه قبول کنیم کوچکیم تا بتوانیم بزرگ شویم، عوض شویم، رشد کنیم و دیگری شویم. بزرگ جایی برای تغییر کردن ندارد.

وقتی مظروف درست به اندازه ظرف بشود، دیگر چگونه تغییری در مظروف ممکن می شود جز ریختن بر زمین و تلف شدن؟

 

برگرفته از کتاب

" یک عاشقانه آرام "

** نادر ابراهیمی **


+نوشته شده در پنج شنبه 89/8/20ساعت 3:5 عصرتوسط م. امید | نظرات ( ) |

ما « انسانها » همیشه به دنبال کسی هستیم که به حرفهایمان گوش دهد، ما را درک کند و هرچه را که از او می خواهیم، بی قید و شرط، قبول کند؛ حتی اگر این عمل ما مطابق با میل و سلیقه او نباشد. اگر چنین کسی را پیدا نکردیم، می گوییم: « وای که چقدر تنهام »، « هیچکس مرا درک نمی کند ».  و اگرهم چنین شخصی را یافتیم هم که بدا به حالش، هرچه عقده و حرف نگفته و درد و حسرت و کینه و بغض داریم سر آن بدبخت خالی می کنیم، چراکه متهم است و جرمش هم یک چیز ناقابل است « گوش دادن ».

حالا که کسی پیدایش شده به حرفهای ما گوش دهد، ما نیز از خدا خواسته، شروع به گفتن می کنیم ( بقولی درد دل ) و آن شخص هم یا از سر دلسوزی ویا دلسوزی به حرفهای ما گوش می دهد و به قولی « ما را درک می کند ». بعداز مدتی گوش دادن، بنا به نیاز انسان، آن شخص هم شروع به حرف زدن می کند و کم کَمَک حس بد و خودخواهانه « تعلق » درما بوجود می آید که « او » تنها و تنها به ما تعلق دارد و لاغیر... کاری به این حس بد و خودخواهانه و مشکلات ناشی از آن ندارم، ولی...

ولی آیا تابه حال به حرفها و درد دل های دیگران گوش دادیم؟ آیا سعی کردیم که بقیه را درک کنیم؟ به خواسته های آنها احترام بگذاریم و کمکشان کنیم و حلال مشکلاتشان باشیم ونه مازاد بر آنها؟

ما از دیگران انتظار شنیدنمان را داریم، درحالیکه از خود انتظار شنیدن دیگران را نداریم. همیشه دوست  داریم که مورد لطف و توجه دیگران قرار بگیریم، درحالیکه تا نوبت به خودمان رسید، از بیکاری وقت سرخاراندن هم نداریم!!!

اگر کسی کنارشما بنشیند و هی بگوید و بگوید وفقط هم از خودش بگوید، از گذشته اش بگوید، از اکنونش بگوید، از آینده اش بگوید و تمام دردش فقط گفتن باشد و هیچ نشنود، آیا خود شما از بودن با او لذت می برید؟ آیا آرزوی دیدار مجدد وی را در دل می پرورانید؟ آیا اصلاً به خود اجازه می دهید که بار دیگر پای صحبت های  چنین افرادی بنشینید؟


« خداوند به ما دو گوش و یک دهان داد، تا
درصورت امکان! دوتا بشنویم و یکی بگوییم. »


+نوشته شده در شنبه 86/3/5ساعت 1:18 صبحتوسط م. امید | نظرات ( ) |

   1   2   3   4      >