روزی پسر کوچکی در خیابان، سکه ای یک سنتی پیدا کرد و از پیدا کردن سکه، آن هم بدون زحمت، خیلی ذوق زده شد، این تجربه باعث شد که بقیه روزهای عمرش، باچشم های باز سرش را به سمت پایین بگیرد و به دنبال سکه بگردد! او در مدت زندگی اش، 296 سکه یک سنتی، 48 سکه 5 سنتی، 19 سکه 10 سنتی، 16 سکه 25 سنتی، 2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده پیدا کرد؛ یعنی جمعاً 13دلار و 21 سنت. امّا، در برابر بدست آوردن این ثروت ! او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید و درخشش 157 رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد. او هیچ گاه ابرهای سفیدی را که بر فراز آسمانها در حرکت بودند، ندید و پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزیی از خاطرات او نشدند. مثلِ همه ما، با این تفاوت که ما سرمان بالاست ولی هیچ لبخندی را نمی بینیم. روزی در خیابان لبخند بزن، شاید کسی منتظر معجزه ای از جانب پروردگار باشد. |
ABOUT
م. امید MENU
Home
|