باورهاي محدود كننده گذشته
فيلبانان تنها با درك يك نكته و به شيوهاي بسيار ساده، فيلهاي عظيمالجثه را كنترل ميكنند. وقتي فيل هنوز بچه فيل است، يك پايش را با طناب محكمي به تنة درختي ميبندند. بچه فيل، هرچه تقلا ميكند، نميتواند خودش را آزاد كند. اندك اندك بچه فيل با اين تصور عادت ميكند كه تنة درخت از او نيرومندتر است.
هنگامي كه بچه فيل بزرگ ميشود و قدرت شگرفتي مييابد، تنها كافي است ريسماني نازك به دور پاي فيل گره زده شود و به يك نهال كوچك بسته شود. جالب اينكه فيل هيچ تلاشي براي آزاد كردن خودش نميكند.
همچون فيلها، پاهاي ما نيز اغلب اسير باورهاي شكنندهاند، اما از آنجا كه در گذشته به قدرت تنة درخت عادت كردهايم، شهامت مبارزه را نداريم.
بيآن كه بدانيم كه تنها يك عمل متهورانه ساده براي دست يافتن ما به موفقيت كافي است . . .
http://www.nadiman.blogfa.com/post-15.aspx
مي دوني ترس رو از روز اول در درون ما كاشتند.
خوب يادم مياد كه والدينمون براي اينكه ما رو از يك كاري منع كنند
مارو از يه سري چيزهاي عجيب و غريب كه مال بچگي اونها بود
مي ترسوندند.
پس ترس همه ما ريشه در گذشته داره.