اين درد جملات كلي است كه شايد كه متناقض باشند:
خلاق كه شدي دانش را دور خواهي ريخت!
جوهر كدام است؟دانش يا خلاقيت؟آن وقت ما تقدم تعيين خواهد شد و كار ما آسانتر .بيهوده زندگي را چقدر فلسفي ميكنيم شايد
زندگي رسم خوشايندي است . زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ پرشي دارد اندازي عشقزندگي چيزي نيست , که لب طاقچه عادت از ياد من و تو برودزندگي تجربه شب پره در تاريکي استزندگي حس غريبي است که يک مرغ مهاجر داردزندگي " مجذور " آينه است زندگي گل به " توان " ابديتزندگي " ضرب " زمين در ضربان دلهاستندگي " هندسه " ساده و يکسان نفسهاست
اما دقت كنيم و انديشه كه:
معنا شعري است كه آنرا سروده اند،آوازي است كه سر داده اند،و تابلويي است به تصوير كشيده ...پس مشكل يافتن كه همان خلق آن است نيست.