ديدي؟ ديدي دوباره کافر شدم به سيب؟دوباره کفر گفتم با هوس گندم؟دوباره غرق شدم در طلب دستهات؟کفر نمي گويم... اماانگار کافر شده امانگار مي طلبد اين دل دل دستها و دلمهمه طعمهاي خوش زميني رادر وسوسه ي چرخش اين سيب لعنتياين طعم خوش معلق ميان بهشت و جهنمکفر نمي گويم اماهزاري هم که برانندمانباز طلب دست و دلمهمان سيب لعنتي است و همان دانه گندم...ديدي؟ديدي باز کافرم کردي به عشق؟