دلم ميخواست روزي روي بادبادكم بنويسم:
آقا جون دوستون دارم بيشتر از هر كس.
اونوقت نخ بادبادكمو دور قرص خورشيد گره بزنم تا هر جا كه خورشيد ميره، بادبادكمو با خودش ببره تا همه مردم دنيا بدونن من چقدر شما را دوست دارم.
دلم ميخواست يه روز تو يه نامه هزاران بار بنويسم:
آقا جون دوستون دارم بيشتر از هر كس.
اونوقت نامه رو با سنجاق به سينه باد بزنم، تا وقتي از دشتها و كوهها و جنگلها ميگذره همه رو با خبر کنه و اونقدر بره تا نامه رو به شما برسونه.
دلم ميخواست شبي از نردباني به بلندي آسمون بالا برم، زيباترين ستاره رو بردارم و با اون پولكاي درخشان بر سقف آسمون بنويسم:
آقا جون دوستون دارم بيشتر از هر كس.
اونوقت مردم فکر ميكنن زيباترين منظره رو تماشا ميكنن، درحاليكه فرشتهها زيباتر از اونو روي زمين ميبينن، اونا عكس ستارهها رو روي دونههاي اشك شما كه بر گونههاي قشنگتون جاريه تماشا ميكنن.
دلم ميخواست شبي ماه رو از آسمون به اتاقم بيارم، يه چيزي روي اون بنويسم، اونوقت دوباره اونو سر جاش بزارم، تا وقتي ماهيا قصه گم شدن و پيدا شدن چراغ آسمونا رو براي صدفا مي گن به اونا خبر بدن وقتي ماه پيدا شد روي اون نوشته بود:
آقا جون دوستون دارم بيشتر از هر كس.
دلم ميخواست وقتي با ياد شما قطرههاي اشكم صورتمو چراغوني ميكنه، به كنار بركه بيام و دونه دونه اشکامو به اون بسپارم، تا هر دونه اشك حلقههايي از موج بسازه و اونا رو تا دورترين فاصلهها بفرسته. شايد وقتي كه شما به كنار بركه مياين تا وضو بگيريد و نماز بخونيد، موجا بر دستاي پاكتون بوسه بزنن و پيام منو به شما برسونن.
آقا جون دوستون دارم بيشتر از هر كس.
دلم ميخواست رازمو تو گوش دونههاي گلاي صحرايي بخونم. بعد اونا رو تو دشتا و